love
چه زیباست بخاطر تو زیستن همسرم (سوین) ، وقتی خانه عشقت پناهگاه خستگی ام شد اندیشیدم که الهه عشق،ناب ترین عشق هستی را نصیبم کرده است.
من در آستان چشمان تو عاشقانه دوستت دارم سوین چشمانم را می بندم و تو را در کنار خود می بینم. نمیدانم این چه نیروئی ست شبي از پشت يك تنهايي نمناك و باراني تو را با لهجه ي گل هاي نيلوفر صدا كردم. بده دستات به دستم تا باهم كلبه بسازيم كلبه اي پر از من و تو از من تو ما بسازيم دور بشيم از همه مردم واسه درد هم بميريم با ستاره ها بخوابيم با ترانه جون بگيريم كلبه اي اندازه عشق باغچه اي و حوض و گلدون سرتو باشه رو شونم مثل ليلا مثل مجنون seni yildizlara benzetiurom onlar kadar quzelsin ama aranizda bir tak fark var onlar milyonlarca sen birtanesin بگو چگونه بگویم : دوستت می دارم! نيامدنت را غمي نيست پریشانم خدایا کفر نمی گویم سوین جون دوستت دارم ای تنها بهانه برای زنده بودنم ، نفس کشیدنم دوستت دارم .... ای امید و آرزوی من ، دنیای من دوستت دارم.... ای تو به زیبایی یک گل سرخ ، به پاکی یک چشمه زلال ، به لطافت باران بهار دوستت دارم.... ای تو فصل بهارم ، همیشه یارم ، همدم این دل پاره پاره ام دوستت دارم... ای تو آرامش وجودم ، همه بود و نبودم ، هستی و تار و پودم دوستت دارم.... ای تو طلوع زندگی ام ، ناجی لب تشنگی ام دوستت دارم.... ای تو عشق زندگی ام ، همیشگی ام ، ماندنی ام دوستت دارم.... دوستت دارم و خواهم داشت ای که تو لایق این دوست داشتنی ... عاشقت می مانم و خواهم ماند ای که تومجنون این دل دیوانه ای به خاطرت جانم را ، زندگی ام را ، فدایت می کنم ، نثارت میکنم دوستت دارم که چشمهایم را قربانی نگاهت میکنم اگر می گویم که دوستت دارم از ته دلم می گویم ، از تمام وجودم می گویم! باور کنی ، باور نکنی یک کلام! دوســــــــــــــــــتت دارم
عـشـق عـشـق عـشـق عــشـق عشق عـشـق عشق عشق عشق عـشـق عشق عشق عـشق عـشـق عـشق عشق عشق عـشق عشق عـشق عـشق عشق عـشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عـشق عشق عـشق عـشق عـشق عـشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عـشق عشق عـشـق عـشـق عـشـق عـشـق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عـشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عـشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عـشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عـشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عـشق عشق عشق عـشـق عـشق عـشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عـشق عـشق عـشق عـشق عـشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عـشـق عـشق سوین عـشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عـشق عـشق عــشق عـشـق عـشق عـشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عـشـق عـشـق عـشـق عـشـق عـشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عـشق عشق عشق عشق عشق عشـق عشق عشق عشق عشق عـشـق عـشق عشق عـشـق عـشق عشق عـشـق عـشـق عــــشــــــق عــــشـــق عشق عش غ بازبون بی زبونی داد میزنم بخدا خیلی دوست دارم با تو می مانم ، عاشقتر از همیشه ، با تو هستم ، خواهم ماند ، مثل یک مجنون تا ابد و برای همیشه. به پاکی آن قلب مهربانت قسم دوستت دارم
با من باش تا آخرین نفس، تا لحظه ای که جان دارم،ای تمام هستی ام تو تمام زندگی منی، با من بمان و زندگی را از من نگیر اگر می بینی عاشق تو هستم ، دیوانه تو هستم ، و تمام فکر و زندگی من تو شده ای
دوست دارم دوست دارم يه عالمه دوست دارم به وسعت يه آسمون به وسعت سيارمون دوست دارم به خاطر مهربونيات؛به خاطر خودت دوست دارم به خاطر وجودت دوست دارم به خاطر همه هستیت
وبرای تو ماندن و به پای تو مردن و به عشق تو سوختن
و چه تلخ وغم انگیز است دور از تو بودن
برای تو گریستن و به عشق و دنیای تو نرسیدن
ای کاش می دانستی بدون تو مرگ گواراترین زندگی است
بدون تو و به دور از دستهای مهربانت زندگی چه تلخ و ناشکیباست
ای کاش می دانستی مرز خواستن کجاست
و ای کاش می دیدی قلبی را که فقط برای تو می تپد
که برای بی تو بودنم وقتی نمیماند.
دلم را و تمام دلم را باختم
بی آنکه تو بدانی وچه حقیرانه و مبهوت
به چشمانت خیره شدم شاید راز نگاه گنگم
را بفهمی اما افسوس...
حالا که گاه گاهی فرسنگ ها از من دور می شوی
چه ملتمسانه
دیدارت را آرزو می کنم.
که مرا به سوی تو می کشاند !
هروقت که تنهایی ها به سراغم می آید یاد توست که مرا از آن جدا می کند،
یاد توست که مرا شاد نگه می دارد با یا توست که من زنده ام. یاد تو به من
امید می دهد،امید به زندگی.
مونس شب های بی قراری ام دوستت دارم.
يك...
دو....
سه....
چندين و چند
...هر چقدر مي شمارم خوابم نمي برد
من اين ستاره هاي خيالي را
كه از سقف اتاقم
تا بينهايت خاطرات تو جاري است....
يادش بخير
وقتي بودي
نيازي به شمردن ستاره ها نبود
اصلا يادم نيست
ستاره اي بود يا نبود
هر چه بود شيرين بود
حتي بي خوابي بدون شمردن ستاره ها.
تمام شب براي باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم.
پس ازِ يك جستجوي نقره اي در كوچه هاي آبي احساس تو را از بين گل هايي كه در تنهايي ام روييد با حسرت جدا كردم
و تو در پاسخ آبي ترين موج تمناي دلم گفتي دلم حيران و سرگردان چشماني ست رويايي
و من تنها براي ديدن زيبايي آن چشم تو را در دشتي از تنهايي وحسرت رها كردم
همين بود آخرين حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگينت حريم چشمهايم را به روي اشكي از جنس غروب ساكت و نارنجي خورشيد وا كردم
نمي دانم چرا رفتي؟
نمي دانم چرا ، شايد خطا كردم
و تو بي آن كه فكر غربت چشمان من باشي
نمي دانم كجا ، تا كي ، براي چه ،
ولي رفتي و بعد از رفتنت باران چه معصومانه مي باريد
نمي دانم چرا ؟ شايد به رسم و عادت پروانگي مان باز براي شادي و خوشبختي باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم...!!.
وقتی که مردان گـُر گرفته در بستر
این جمله را به روسپیان کهن سال می گویند؟
وقتی که این کلام
پیش از طلوع آدینه به زمزمه تکرار می شود
در گرداب ِ خوی کرده ی بوسه و خواهش؟
چگونه بگویم دوستت می دارم،
وقتی که کج کلاه رو به مرداب ِ کبود ِسایه ها
به دستانی گشوده بانگ بر می دارد:
دوستتان می دارم!
و تند بادِ سیاه ِ هلهله
آسمان را به عفن می کشاند!
وقتی که این آیه ی قدسی وِردِ زبان آدمیانی ست
که با قلبی میان ِ دو پا و ُ دشنه ای در کـَف
کنج ِ دنج کوچه های قهرکنان را می کاوند؟
تنها یکی نگاه...
تا این کلام ابدی شود میان ما دو تن
و بشنویمش
بی آنکه سخنی بر لب رانده باشیم!
غم من
از نبودن توست
حتي اگر ديگر هرگز نيايي
تا هميشه
من آن داغ اخرين ديدارت را
چون خاطره اي
برديوار بيستون قلب حزينم
به يادگار حك كرده ام
نام تو
ماندگارترين
و ياد چشمان تو
بي غروب ترين خورشيد زندگي من است
هرروز
به هزاران شوق
در اينه تو را مي جويم
و از عمق نگاه خود
تو را مي بينم
اما
هر شب
كه در اينه مي نگرم
نه تو را
نه خود را
و نه غمي مي بينم
اين فقط تنهايي است روبري من
پریشانم
چه می خواهی تو ازجانم
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی
خداواندا
اگر روزی زعرش خود به زیر آیی
لباس فقر بپوشی
غرورت رابرای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر می گویی
نمی گوی
خداوندا
اگر در روز گرما خبر تابستان
تنت بر سایه ی دیوار بگشایی
لبت برکاسه ی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرف تر
عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکه ای این سو آن سو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر می گویی
نمی گویی
خداوندا
اگر روزی بشر گردی
زحال بندگانت با خبر کردی
پشیمان می شوی از قصه خلقت ، از این بودن از این بدعت
خداوندا تو مسئولی
خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است
چه رنجی می کشد انکس که انسان است و از احساس سرشار
است..............................
به خدا بدان که این دست خودم نیست!
اگر میبینی چشمانم در بیشتر لحظه ها خیس است و دستانم سرد است و اگر میبینی همه لحظه های دور از تو بودن اینهمه سخت و پر از غم و غصه است بدان که این دست خودم نیست!
دست خودم نیست که همه لحظه ها تو را در جلو چشمانم میبینم و به یاد تو می باشم.
دست خودم نیست که دوست دارم همیشه در کنارت باشم ، دستانت را بگیرم ، بر
لبانت بوسه بزنم و تو را در آغوش خودم بگیرم!
به خدا دست خودم نیست که هر شب به آسمان نگاه می اندازم و ستاره ای درخشان را میبینم و به یاد تو می افتم!
دست خودم نیست که هر سحرگاه به انتظارت مینشینم تا در آسمان دلم طلوعی دوباره داشته باشی
Power By:
LoxBlog.Com |